نجوای دل
جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ب.ظ
یادم می آید کودکی ام را، آن هنگام که از ترس این که مبادا دیگران بخواهند مرا به بازی و سخره بگیرند چشم بر هم می گذاشتم و تظاهر بر خواب می کردم و از جای خود تکان نمی خوردم و هر بار که اسمم را بر زبان جاری می کردند چشمانم را محکم تر می فشردم تا مبادا دستم رو شود و بفهمند که تمام این ها تنها نقشه ایست برای فرار از گفته های آنها که مبادا تیری باشد بر قلب کوچکم...
و اکنون....
اکنون من بزرگ شده ام اما گاهی چه بچه گانه دلم هوای خواب های تظاهرگونه کودکی ام را می کند....
- ۹۶/۰۸/۲۶