دلنوشته های بی نام من

آن چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...

دلنوشته های بی نام من

آن چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...

نجوای دل

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ق.ظ

بی نام...


روزهای تنهایی ما را که بشماری می رسد به عمر نوح...
معنی یک روز برایم هزار روز گذشت را خوب میفهمیم...
شاید بگویید مبالغه است ولی من میگویم چیزی جز حقیقت محض نیست...
ما را جز به برچسب هایی که بر تن داریم نمیبینند...
ویلچرش...
عصای سفیدش...
دست هایی که به جای اصوات سخن میگویند...
و هزار لفظ دیگر که برای من و امثال من بر افکارشان جاریست...
شعار "معلولیت محدودیت نیست" لقمه بزرگیست که حداقل بر زبان من جاری نمیشود
معلولیت برای من پر از محرومیت هایی بود که اگر خودم هم نمیپذیرفتم اجبار روزگار آن را بر من دیکته کرد...
تمام داشته هایم با معیار چرخ های ویلچرم محک خورد و من شدم کسی که از تمام دنیای به این بزرگی فقط یک ویلچر دارد...
غصه هایم را در پس کدام پرده خوش بینی پنهان کنم که بقیه را نه ولی حداقل خودم را گول بزنم که معلولیت فقط معلولیت است نه همه چیز؟!
معلولیت یک عمر ندیده شدن است...

ساجده السادات رضوی زاده

  • ساجده السادات رضوی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی